35 سال بعد از ثبت آن قاب تاريخي که همافران نيروي هوايي ارتش شاهنشاهي، چشم در چشم حضرت امام(ره) به بنيانگذار انقلاب اسلامي، سلام نظامي دادند، ميهمان شخصي شديم که آن روزها در نزدیکی محل سکونت موقت امام، مسلح ايستاده بود تا دست نامحرم به انقلابي که داشت جوانه ميزد نرسد.
دکتر محسن رضايي، از آن روزي که در بهمن 57 امامش را از ديد تا سالهايي که فرمانده کل سپاه بود و بعد نيز که جامه نظامي را با لباس سياست و خدمت در عرصه ای دیگر عوض کرد، برايمان در يک شب سرد زمستاني تعريف کرد. شرح گفتوگوي ما با دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام، در ادامه ميآيد:
جناب آقاي دکتر، ضمن عرض تبريک به مناسبت سيوپنجمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي، اگر موافق باشيد از 19 بهمن شروع کنيم. آيا خاطره مشخصي از آن روز تاريخي در ذهن داريد؟
بسمالله الرحمن الرحيم. من هم اين ايامالله فرخنده را به ملت بزرگ و قهرمان ايران تبريک ميگويم. پيش از هرچيز بايد اشاره کنيم که 19 بهمن يک روز تاريخي و اثرگذار در پيروزي انقلاب شکوهمند اسلامي بود. چراکه وقتي نيروي هوايي آمدند به حضور حضرت امام(ره) و به شکلي که در آن تصوير ماندگار هم ثبت شد، به بنيانگذار انقلاب اسلامي سلام نظامي دادند، به واقع کمر رژيم شکست. بدون شک اين حادثه، سرعت انقلاب را شتاب داد. شايد اگر اين اتفاق بزرگ نميافتاد، پيروزي انقلاب چندماهي طول ميکشيد.
مقداري به عقب برگرديم. صبح خاطرهانگيز 12 بهمن 57 چگونه آغاز شد؟ آن زمان حضرتعالي، کجا تشريف داشتيد؟
آن روز هم روزي بسيار تاريخي بود. لازم است اشاره شود که از چند روز قبل در نيمه دوم دي ماه، حضرت امام(ره) شوراي انقلاب را تعيين کرده بود و اواخر دي ماه هم شاه از ايران رفت. عده زيادي بودند که ميگفتند بازگشت امام به ميهن به صلاح نيست اما ايشان در پاسخ ميفرمودند که «خون من از مردم رنگينتر نيست» فلذا اعلام کردند که تشريف ميآورند. روزهاي پر هيجاني بود؛ 3 روز همه فرودگاههاي کشور بسته شد. فرودگاهها هم که باز شد، دولت فرانسه اعلام کرد که حواشي و تبعات حمله احتمالي به هواپيماي حامل حضرت امام برايشان مسئوليت بزرگي دارد و به همين دليل هم موافقت نميکردند. اين مساله هم که گذشت، خلبانها بودند که مخالف بودند اما با وجود همه اين موانع، حضرت امام خودشان را به تهران رساندند. البته مطالعه خاطرات سردمداران رژيم سابق، نشان ميدهد که آنها قصد حمله به هواپيماي امام را داشتند يا اينکه دست کم ميخواستند در مسير ورود امام به ميهن، اخلال ايجاد کنند.
به هر شکل ايشان آمدند و آمدن ايشان هم روند مبارزات مردم را جديتر کرد و جامعه را بيش از پيش حساس کرد. خب، ايشان آمدند و در خيابان ايران و در مدرسه علوي مستقر شدند. شهيد بروجردي و آقاي مهدي عراقي، حلقه اول حفاظت از امام را تشکيل دادند و من هم به همراه عدهاي از دوستان در گروه منصورون، سر خيابان ايران خانهاي را گرفته بوديم و با استقرار در آن به عنوان حلقه دوم حفاظت از جان رهبر انقلاب، به شکل مسلحانه آماده بوديم. در حقيقت، قصد ما اين بود که اگر کسي خواست وارد خيابان ايران شود و برنامهاي براي دستگيري حضرت امام داشتند، ما با درگير شدن اجازه اين کار را ندهيم و فرصت اين را هم بدهيم که امام را از مسير ديگري خارج کنند.
مي توانم به شکل خلاصه بگويم که از 12 بهمن 57 تا 22 بهمن ماه، روزهايي را گذرانديم که هر روز آن به اندازه چند ماه پر از حادثه بود. اصلا ساعت به ساعت آن بسيار حساس بود.
اولين ديدار شما با حضرت امام(ره) چه زماني بود؟
اولين ديدار من با ايشان همان روزهاي 14 يا 15 بهمن ماه بود. من رفتم وارد مدرسه علوي شوم، خيلي از آقايان آنجا بودند. رفتم کنار شهيد مطهري نشستم. سمت راست من ايشان بودند و سمت چپ من، آقاي دکتر يزدي از دولت موقت بود. در حقيقت، اين اولين ديدار من با ايشان بود.
از پيروزي انقلاب برايمان بگوييد. خصوصا آن روزي که حکومت نظامي با شجاعت مردم، شکسته شد.
بعد از ظهر روز 21 بهمن بود و ما در خيابان ايران بوديم. از داخل به ما خبر دادند که امام فرمودهاند برويم به مردم بگوييم که ما در اسلام حکومت نظامي نداريم. چون رژيم گفته بود که از ساعت 4 بعدازظهر، حکومت نظامي برقرار است و کسي حق حضور در خيابانها را ندارد. وظيفه ما در آن مقطع، اين بود که برويم در خيابانها و به صورت علني به مردم بگوييم که در خيابانها بمانند. ما هم براي اينکه شناخته نشويم، يک چفيه عربي به سر و صورت خود بستيم؛ به شکلي که تنها چشمهايمان پيدا بود. خاطرم هست که يک کلاشينکف هم در دست داشتيم. از ميدان شهدا به خراسان در رفت و برگشت بوديم.الله اکبر ميگفتيم و پيغام امام را به مردم ميرسانديم و درخواست ميکرديم که کسي به منزل نرود. خب، اول شمار مردم کم بود اما رفته رفته افزايش يافت و جمعيت بسياري زيادي جمع شدند. از آن طرف هم تانکها ديده ميشدند که از سمت ميدان پيروزي در حرکت بودند؛ تانکهايي بودند که روي همافران و نيروي هوايي آرايش گرفته بودند. خاطره جالبي هم برايتان بگويم که در آن بين من شنيدم که بعضي ميگفتند، مردم نترسيد! از فلسطين براي ما نيروي کمکي آمده است! چون چفيه و کلاشينکف، علامت فلسطينيهاي مبارز بود. کم کم درگيريها شروع شد و نزديکيهاي اذان مغرب، جديتر شد و تا حوالي 9 و 10 صبح بود که در پادگانها درگير بوديم. قبل از ظهر روز 22 بهمن بود که رژيم شاه در تهران سقوط کرده بود اما در برخي شهرها و استانها هنوز مقاومت ميکردند که همين باعث شد در برخي مناطق کشور، يکي دو روزي اين درگيريها ادامه داشته باشد.
وقتي انقلاب به پيروزي رسيد، اولين دغدغهاي که شما حس کرديد و براي اجرايي کردن آن قدم برداشتيد، چه بود؟
بعد از پيروزي انقلاب، اولين دغدغه ما جمع و جور کردن کشور بود. ما بسيار نگران حرکتهاي خرابکارانه ضدانقلاب بوديم. بههر حال خطر کودتايي مشابه ماجراي کودتاي زاهدي وجود داشت. ممکن بود برخي جريانها با قصد فرصتطلبي، به اخلالگري بپردازند. خيلي زود هم حوادث شروع شد. در حقيقت، اسفند ماه 57 بود که در استانهاي کردستان و آذربايجان غربي، ضد انقلاب به پادگانها حمله کردند و اسلحهها را بردند به کوهها و با بستن جادهها، ناامني ايجاد کردند. دشمنان ما با اين کار ميخواستند از استقرار دولت، جلوگيري کنند تا به همين واسطه نيز از تصويب قانون اساسي کشور ممانعت کنند و اجازه به نتيجه رسيدن انقلاب را ندهند. اما به ياري خدا در نهايت موفق نشدند و با تصويب قانون اساسي در تابستان 58، عملا گامهاي مثبتي برداشته شد و با برگزاري انتخابات مجلس و رياستجمهوري، کشور وارد روال عادي خود شد و خيال همه ما هم راحت شد. اما در اين فاصله همواره اين نگرانيها وجود داشت که به حمدالله رفع شد.
نخستين حرکت تشکيلاتي شما بعد از انقلاب، چه بود؟
ما بحث داشتيم با دوستان خود که بايد چه کاري کنيم. به همين دليل هم آمديم يکسري گروههاي طرفدار امام را که 7 الي 8 گروه ميشديم، جمع کرديم و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي را راهاندازي کرديم و در همين قالب هم اعلام موجوديت کرديم. اين اعلام موجوديت هم حاکي از دغدغه آن روزهاي ما بود. چون نگران اين بوديم که منافقين يا گروهي بخواهند دست به خرابکاري بزنند، يک مجموعهاي بايد با اين روند مقابله کند و احزاب و گروههايي مانند حزب جمهوري اسلامي که براي شرايط عادي تاسيس شده بودند، در شرايطي نبودند که بتوانند به اين شکل از انقلاب دفاع کنند.
اين ماجرا تا ارديبهشت ما، دغدغه من بود و به همين خاطر هم همين ماجرا را پيگيري ميکردم. اما در ارديبهشت ماه و با شهادت استاد شهيد مطهري توسط گروه فرقان، ماجرا تغييراتي کرد. آن موقع بود که آمدم سپاه و واحد اطلاعات سپاه را راهاندازي کرديم. آن موقع، در کشور وزارت اطلاعات نبود و ساواک هم منحل شده بود. بخاطر همين هم خلايي وجود داشت که منافقين و حزب توده و امثالهم از همين فضا استفاده ميکردند و ما با راهاندازي واحد اطلاعات، سعي کرديم که اين مشکل را رفع کنيم.
جناب دکتر؛ حضرتعالي از پيشگامان نهادينهسازي دانش و صنعت نوين بوديد. فعالسازي ظرفيتهاي دانشگاهي و سازندگي در سپاه از يکسو و طرح ايدههاي دولت اقتصادي و فدرال اقتصادي از جمله مواردي بود که بارها پيگيري آن را در دستور کار قرار داديد و حتي در شعارهاي انتخاباتي به آن پرداختيد. چه شد که اين ايدههاي بديع را بهعنوان يک ضرورت يافتيد؟
10 سال اول انقلاب، بسيار پرحادثه بود؛ از شورش و جنگ تا ترور و... . شايد کمتر کسي فکر ميکرد که بعد از پايان جنگ، ما در دهههاي بعدي جنگ نداشته باشيم. اما من اين فکر را کردم و اطمينان داشتم که در سالهاي بعد، حالا حالاها ما حادثه امنيتي در کشور نخواهيم داشت و به همين دليل هم بيشتر ذهن خود را متمرکز کردم روي اقتصاد و ضرورت حل مشکلات اقتصادي و معيشتي مردم. اقتصاد ايران در ابعاد مديريتي و الگوسازي بايد ساخته ميشد. به همين دليل هم فعاليتهاي من بر همين اساس استوار بود و حتي وقتي در انتخابات رياستجمهوري شرکت ميکردم، دغدغه در حل مشکلات مردم خصوصا در حوزه اقتصادي را داشتم. البته اين را هم بگويم که بسياري از آقايان با نظر من موافق نبودند و خطر جنگ را احساس ميکردند اما من، جنگ را در فقر و بيکاري ميديدم. به همين خاطر هم بود که شک نکردم که بايد از لباس نظامي خارج شوم و به فعاليتهاي سياسي و اقتصادي بپردازم.
بهنظر شما آيا چنين فعاليتهاي زيربنايي در کشور مورد توجه قرار دارد؟
فضاي سياسي کشور ما احساساتي است و کساني که بتوانند بر موج احساسات سوار شوند، ميتوانند موفقيت کسب کنند. بسياري از مشکلات هم از همين جا سرچشمه ميگيرد. در حقيقت، چون بسياري از رفتارهاي سياسيون هم پاسخ به نيازهاي روبنايي و مقطعي مردم است و به همين خاطر هم در بسياري مواقع، تصميمگيريها جامع نگري ندارد و زيربنايي نيست. مثالهايي که در حوزههاي سبد کالا و يارانهها در ساليان اخير ديدهايم، از همين دست است.
در ابعاد سياسي نيز جنابعالي بارها از ضرورت تشکيل دولت ائتلافي و توجه به مقوله وحدت صحبت کردهايد. اکنون که در دهه فجر، موسم وحدت هستيم و از سويي نيز در سال حماسه سياسي قرار داريم، بهباور حضرتعالي چگونه ميتوان بين اين چند مولفه ارتباط برقرار کرد؟
مسئله وحدت، يک مساله فراقانوني و فراجناحي است. اگر دموکراسي و قوانين آن رعايت شود، نيازي نيست که به وحدت پناه ببريم. اما ما چون بنياديترين اصول را در اين زمينه نميدانيم، از وحدت صحبت ميکنيم. مثلا يکي از قاعدههاي دموکراسي اين است که وقتي انتخابات تمام ميشود، بايد همکاري آغاز شود. اما اکنون آيا شما همکاري را ميان طرفين ميبينيد؟ يا قاعده ديگر اين است که در تمام دنيا که اروپا نمونه بارز آن است، شاهد هستيم که وقتي گروه يا جرياني در انتخابات به پيروزي ميرسد، دولت ائتلافي را تشکيل ميدهد. 60 الي 65درصد از طرفداران خود را ميآورند و مابقي را به گروههاي ديگر ميدهند. دقيقا اين همان چالشي است که از آن به عنوان مديريت اتوبوسي ياد ميشود.
در حقيقت، قاعده دموکراسي آمده و اين را حل کرده اما در ايران تا بخواهد اين مساله حل شود، زمان زيادي طول ميکشد. لذا مسائلي که الان داريم، قواعد است که رعايت نميشود.
مثلا الان دولت در حال مذاکره است در حوزه پرونده هستهاي. برخي ميآيند و مچگيري ميکنند که کار بسيار اشتباهي است. بايد صبر کنيم تا نتيجه مذاکرات مشخص شود و بعد هم نقد سازنده کنيم نه اينکه مچگيري. اگر اين اصول را رعايت کنيم، آن وقت ميبينيم که وحدت حکم تقويتکننده براي مردمسالاري ديني را ايفا ميکند. در اين راستا به نظر ميرسد که نقش نخبگان در تبليغ و ترويج دموکراسي ميتواند بسيار مفيد و موثر باشد.
جناب آقاي رضايي؛ انقلاب اسلامي در دهه اول خود شاهد پرورش نيروهاي خبره و بهنوعي کادرسازي بود. آيا اين رويه اکنون نيز وجود دارد؟
يکي از مهمترين دستاوردهاي انقلاب، اين بود که عرصه انقلاب و جنگ تبديل شد به يک دانشگاه بزرگ. به همين دليل هم بود که بسياري از نيروهايي که به مناصب مهم مديريتي رسيدند، کساني بودند که از دل همين دانشگاه بيرون آمده بودند و توانستند به کشور کمک کنند. اين مساله در دهههاي بعد از جنگ، کمرنگ شد که بسيار موضوع حائز اهميتي است و بايد اکنون به آن پرداخته شود. چراکه اگر به آن توجه نشود، ممکن است در آينده در اين حوزه آسيب ببينيم.
بهعنوان آخرين پرسش؛ انقلاب اسلامي با يک سري اهداف و آرمانها بنا نهاده شد. بهعقيده شما، اکنون چه ميزان از اهداف انقلاب محقق شده و چهاندازه با مطلوبات آرماني فاصله داريم؟
ما راه طولاني در پيش داريم. آرمان اصلي انقلاب، تنها اين نبود که عناصر رژيم سابق بروند و نيروهاي مردمي بيايند جاي آنها. اين در واقع مقدمهاي بود براي رسيدن به هدفي بزرگتر که همان ايجاد جامعهاي آرماني است. در اين حوزه ما بايد زيادتر و جديتر کار کنيم. چه در بعد اقتصادي مانند بيکاري و گراني، چه در حوزه اجتماعي مانند آسيبهاي اجتماعي و مواد مخدر، در حوزههاي جوانان، ازدواج و مسائلي از اين دست، پروندههاي بازي است که بايد حتما به آن پرداخته شود.
منبع: روزنامه تابناک
سایت تابناک از انتشار نظرات حاوی توهین و افترا و نوشته شده با حروف لاتین (فینگیلیش) معذور است.